خودم 😇خودم 😇، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
مامانممامانم، تا این لحظه: 35 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 43 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
از خرداد تا 1 مهراز خرداد تا 1 مهر، تا این لحظه: 2 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

خاطرات

من قهرمان خودم هستم ☘️و همیشه خواهم بود ✊😎

رمان بوی عاشقی ❤️پارت 3

1400/3/1 16:59
نویسنده : الهه‌ی قلب
2,762 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام امید وارم حالتون خوب باشه، 

خداروشکر گوشی منم درست شد حالا اومدم با پارت 3 رمانم (بوی عاشقی❤️) بریم سراغ رمان. 

بوی عاشقی ❤️

پارت 3
 

نینو :چرا خوب نباشم وقتی شما دوتا کبوتر عاشق رو میبینم

آدرین ومرینت :😳😳
 

نویسنده (ه....... ) : چشاشون اندازه سیب شده بود 😂😂😂

ادرین :منظورت منو مرینت هست؟

مرینت :نه فکنم شوخی بود😅

الیا با یه سینی چایی اومد  تعارف کرد برای همه تا چایی بردارن.

مرینت دم گوش الیا اروم :میشه لطفا دست از این بچه بازیا بردارید

الیا اروم :خخخخ😂مثلا اگر نخوایم برداریم باید کیو ببینیم

مرینت:😒من میرم تو حیاط هوا بخورم

~مرینت بلند شدو رفت تو حیاط

ادرین :چیزی شده؟

الیا :نه فقط رفت هوا بخوره

ادرین : بهتر نیست الان روی موضوع پروژه مدرسه تمرکز کنیم

الیا :🤷🏻‍♀️

ادرین:من میرم باهاش صحبت کنم

نینو :باشه رفیق زود بیا

ادرین :باشه
 

~مرینت نشسته بود روی صندلی، ادرین هم اومد کنارش نشست.

ادرین :چیزی شده مرینت؟

مرینت :ام نه

ادرین :حس میکنم دلت گرفته

~مرینت سرشو انداخت پایین....

ادامه دارد..............


 

اینم پوسترش👇👇

ببخشید کم بود 

امید وارم خوشتون اومده باشه😘😘

پسندها (3)

نظرات (2)


1 خرداد 00 19:56
واییی ندیدم خیلی هم عالی 
الهه‌ی قلب
پاسخ
❤️❤️
آبجی نازنین♡آبجی نازنین♡
2 خرداد 00 8:37
لی بود بی صبرانه منتظر پارت بعدم آجی جونم😍🗻
الهه‌ی قلب
پاسخ
گذاشتم ❤️😘
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاطرات می باشد