رمان بوی عاشقی ❤️پارت 3
سلام سلام امید وارم حالتون خوب باشه،
خداروشکر گوشی منم درست شد حالا اومدم با پارت 3 رمانم (بوی عاشقی❤️) بریم سراغ رمان.
بوی عاشقی ❤️
پارت 3
نینو :چرا خوب نباشم وقتی شما دوتا کبوتر عاشق رو میبینم
آدرین ومرینت :😳😳
نویسنده (ه....... ) : چشاشون اندازه سیب شده بود 😂😂😂
ادرین :منظورت منو مرینت هست؟
مرینت :نه فکنم شوخی بود😅
الیا با یه سینی چایی اومد تعارف کرد برای همه تا چایی بردارن.
مرینت دم گوش الیا اروم :میشه لطفا دست از این بچه بازیا بردارید
الیا اروم :خخخخ😂مثلا اگر نخوایم برداریم باید کیو ببینیم
مرینت:😒من میرم تو حیاط هوا بخورم
~مرینت بلند شدو رفت تو حیاط
ادرین :چیزی شده؟
الیا :نه فقط رفت هوا بخوره
ادرین : بهتر نیست الان روی موضوع پروژه مدرسه تمرکز کنیم
الیا :🤷🏻♀️
ادرین:من میرم باهاش صحبت کنم
نینو :باشه رفیق زود بیا
ادرین :باشه
~مرینت نشسته بود روی صندلی، ادرین هم اومد کنارش نشست.
ادرین :چیزی شده مرینت؟
مرینت :ام نه
ادرین :حس میکنم دلت گرفته
~مرینت سرشو انداخت پایین....
ادامه دارد..............
اینم پوسترش👇👇
ببخشید کم بود
امید وارم خوشتون اومده باشه😘😘