بوی عاشقی ❤️پارت 5
سلام سلام خوبید اومدم با پارت پنج رمانم، ببخشید اینقدر دیر به دیر پارت میدم سرم شلوغه بریم سراغ رمان 💕🍓
بوی عاشقی ❤️
پارت 5
مرینت و نینو :😅😂
~آلیا زنگ زد به رستوران تا پیتزا سفارش داد
نینو:الیااااااااااا، سفارش دادی دارم میمرم
الیا :بله سفارش دادم
نینو :اها گفتم اگر سفارش ندادی تورو بخورم
الیا :نینووووووووو😐
مرینت و ادرین :😂
ادرین :خوب مرینت دیگه چه خبر؟😉
مرینت 😳سلامتی خبر خاصی نیست
ادرین :😃😉
~صدای زنگ در اومد
الیا :شامو اوردن
~بعد از خوردن شام نینو و ادرین میخواستن برن
نینو :مرینت نمیره خونه
الیا :نه پیش من میمونه
نینو:میخواید منو ادرین هم اینجا بمونیم
مرینت :😳😳نه بهتره شما برین
نینو :اگه دوست دارید بمونیما
ادرین :نینو اصرار نکن شاید دوست ندارن
مرینت :اره 😅
نینو :هرجور میلتونه
نینو و ادرین :خداحافظ
الیا و مرینت:خداحافظ
الیا رو به مرینت :عجب! خوب حالا ما چیکار داریم
مرینت :الیا مجبور بودم 😶
الیا :😐بریم فیلم بمینیم
مرینت :نه من میرم بخوابم شب بخیر
الیا :شب بخیر
_مرینت
مرینت :شب بخیر تیکی
تیکی: شب بخیر
ادامه دارد.............